English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (1298 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
standardised U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardises U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardising U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardize U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizes U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizing U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
downgrades U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
declassification U از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
adjutantship U معینی
adjutancy U معینی معاونت
stations U درپست معینی گذاردن
stationed U درپست معینی گذاردن
he is at a loose end U کار معینی ندارد
station U درپست معینی گذاردن
cost plus U بعلاوه سود معینی
ageless U بدون عمر معینی
inbound U محصور در حدود معینی
standardizing U مطابق درجه معینی دراوردن
standardizes U مطابق درجه معینی دراوردن
standardised U مطابق درجه معینی دراوردن
standardises U مطابق درجه معینی دراوردن
tonner U کامیون دارای فرفیت معینی
models U مطابق مدل معینی در اوردن
standardize U مطابق درجه معینی دراوردن
orb U بدور مدار معینی گشتن
modelled U مطابق مدل معینی در اوردن
standardising U مطابق درجه معینی دراوردن
predecease U پیش ازواقعه معینی مردن
emplace U در محل معینی قرار دادن
local option U اختیار تعیین محل معینی
modeled U مطابق مدل معینی در اوردن
orbs U بدور مدار معینی گشتن
head for U به سمت معینی در حرکت بودن
model U مطابق مدل معینی در اوردن
defense classification U طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
calibrates U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrated U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrate U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrating U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
term insurance U بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
tonner U کشتی دارای تعداد معینی فرفیت
cover drive U ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
protraction U نقشه کشی طبق مقیاس معینی
blood counts U شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
blood count U شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
the U حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
capias U حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی
section hand U کارگرعضو دسته معینی ازکارگران راه اهن
cover point U محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
off break U کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
dimension stock U چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
time zone U منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
phonotypy U چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
time zones U منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
camporee U اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
stage set U تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
linebreeding U پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
forty one billiard U بیلیارد کیسه دار که هربازیگر شماره معینی دارد
precarious U عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
humidistat U اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
spot pass U پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
an impersonal verb U فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
security classification U طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
packet U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
isallobar U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
packets U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
isallobaric U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
black designation U علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
classification U طبقه بندی کردن طبقه بندی
classifications U طبقه بندی کردن طبقه بندی
clearing and switch buying U توافق تجاری دوجانبهای که براساس ان دو کشور متعهدبه مبادله مقدار معینی کالامی گردند
minister resident U صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
ratings U طبقه بندی کردن درجه بندی
rating U طبقه بندی کردن درجه بندی
floating fender U زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
hovering acts U قوانینی که بر رفت و امد کشتیهای خودی و اجنبی در محدوده معینی ازابهای کشور حکمفرمایی میکند
bond U سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
viewport U فرایندی که به استفاده کنندگان اجازه میدهد تا هر عکس انتخاب شده را در محل معینی روی یک صفحه نمایش قراردهند
helmzhold resonator U محفظه توخالی که تنها با یک سوراخ کوچک به محیط خارج مرتبط است و در ازای فرکانس معینی به تشدید درمی اید
grand larceny U سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد
do while U یک دستور برنامه نویسی زبان سطح بالا که تا موقعی که شرایط معینی وجود داشته باشد دستورالعملهای حلقهای را اجرا میکند
gyrodyne U رتورکرافتی که رتورهای ان هنگام برخاستن شناورماندن فرود و جلو رفتن تنها دردامنه معینی از سرعت توسط موتور کار میکند
future perfect tense U زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
spot bowler U بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
group U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
layer U طبقه بندی کردن
classifying U طبقه بندی کردن
classify U طبقه بندی کردن
systemize U طبقه بندی کردن
layers U طبقه بندی کردن
categorised U طبقه بندی کردن
categorises U طبقه بندی کردن
categorising U طبقه بندی کردن
categorize U طبقه بندی کردن
categorized U طبقه بندی کردن
categorizing U طبقه بندی کردن
classifies U طبقه بندی کردن
to categorize U طبقه بندی کردن
categorizes U طبقه بندی کردن
pigeonhole U طبقه بندی کردن
aggroup U طبقه بندی کردن
graduating U طبقه بندی کردن
graduate U طبقه بندی کردن
graduates U طبقه بندی کردن
constrictor U گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
particularity U دارای خصوصیات معینی خصوصیات برجسته
intergrade U طبقه بندی داخلی کردن
classed U طبقه بندی کردن رده
integrade U [طبقه بندی داخلی کردن]
classing U طبقه بندی کردن رده
class U طبقه بندی کردن رده
classes U طبقه بندی کردن رده
army class manager activity U سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
label U برچسب زدن طبقه بندی کردن
labeling U برچسب زدن طبقه بندی کردن
labels U برچسب زدن طبقه بندی کردن
labelled U برچسب زدن طبقه بندی کردن
assort U طبقه بندی کردن مناسب بودن
evaluation rating U درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
wire matrix printer U یک چاپگر برخوردی که علائم ماتریس نقطهای را در هربار علامت با فشردن انتهای سیم معینی بر روی نوارمرکبی و کاغذ چاپ میکند چاپگر ماتریسی سیمی
accelerators U ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن رادر مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصدیکی از معمولترین این مواداست
staple U فقره اصلی طبقه بندی یا جور کردن
stapled U فقره اصلی طبقه بندی یا جور کردن
stapling U فقره اصلی طبقه بندی یا جور کردن
accelerator ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن را در مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصد یکی از معمولترین این مواد است
black concept U علامت حاوی پیام طبقه بندی شده سیستم ارتباطی حاوی پیام طبقه بندی شده
carpet classification U طبقه بندی [درجه بندی] فرش
break down U تجزیه کردن طبقه بندی کردن
types U ماشین کردن طبقه بندی کردن
typed U ماشین کردن طبقه بندی کردن
type U ماشین کردن طبقه بندی کردن
sort U دسته کردن طبقه بندی کردن
sorted U دسته کردن طبقه بندی کردن
grade U طبقه بندی کردن کلاسه کردن
sorts U دسته کردن طبقه بندی کردن
grades U طبقه بندی کردن کلاسه کردن
resorted U جدا کردن طبقه بندی کردن
resorts U جدا کردن طبقه بندی کردن
resort U جدا کردن طبقه بندی کردن
indexes U لیست موضوعات طبقه بندی شده به گروههایی یا مرتب کردن به صورت الفبا
indexed U لیست موضوعات طبقه بندی شده به گروههایی یا مرتب کردن به صورت الفبا
index U لیست موضوعات طبقه بندی شده به گروههایی یا مرتب کردن به صورت الفبا
classifications U طبقه بندی رده بندی
classification U طبقه بندی رده بندی
regrade U تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
dosage U مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosages U مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
sorting U طبقه بندی
systemization U طبقه بندی
stratification U طبقه بندی
bracket U طبقه بندی
grading U طبقه بندی
assortment U طبقه بندی
taxonomy U طبقه بندی
taxonomies U طبقه بندی
low grade U کم طبقه بندی
assortments U طبقه بندی
typification U طبقه بندی
classification U طبقه بندی
divisions U طبقه بندی
division U طبقه بندی
classifications U طبقه بندی
denomination U طبقه بندی
denominations U طبقه بندی
classification of soil U طبقه بندی خاک
rug classification U طبقه بندی فرش
classification of aggregate U طبقه بندی خاکدانه ها
classifiable U قابل طبقه بندی
map classification U طبقه بندی نقشه ها
classificatory U مربوط به طبقه بندی
route classification U طبقه بندی جاده ها
secret U طبقه بندی سری
standardization U همگونی طبقه بندی
classified U طبقه بندی شده
classifications U طبقه بندی پیام
service rating U طبقه بندی پرسنلی
soil class U طبقه بندی خاک
classification U طبقه بندی پیام
computer classifications U طبقه بندی کامپیوتر
speed rate increment U طبقه بندی سرعت
nondescript U غیرقابل طبقه بندی
accounting classification U طبقه بندی حساب
vendor rating U طبقه بندی فروشندگان
unclassified U بدون طبقه بندی
suborder U طبقه بندی فرعی
secrets U طبقه بندی سری
job classification U طبقه بندی شغل
job classification U طبقه بندی شغلی
budget classification U طبقه بندی بودجه
market grades and grading U طبقه بندی بازار
taxonomist U متخصص طبقه بندی
zootaxy U طبقه بندی جانوران
unclassified U طبقه بندی نشده
harmonic proportion U طبقه بندی متناسب
harmonic division U طبقه بندی متناسب
nosology U طبقه بندی بیماریها
Recent search history Forum search
2New Format
1Potential
1A hero can affect on the people.
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1ترجمه ی stirling numberبه انگلیسی؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com